تک بیستاس ام اس و جک تصادفی
log
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دنیا پس از سرکشى روى به ما نهد ، چون ماده شتر بدخو که به بچه خود مهربان بود ، سپس این آیه را خواند « و مى‏خواهیم بر آنان که مردم ناتوانشان شمرده‏اند منّت نهیم و آنان را امامان و وارثان گردانیم . » [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :62
بازدید دیروز :6
کل بازدید :257000
تعداد کل یاداشته ها : 51
103/8/26
7:36 ص
موسیقی
مشخصات مدیروبلاگ
 
رحیمداد[158]
بیا تو حال میکنی همه چیز در وبلاگم هست راستی نظر یادتان نره

خبر مایه
پیوند دوستان
 
دل نوشته ها همنشین سایت اطلاع رسانی دکتر رحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani میر یزید نیوز سکوت خیس دل نوشته های یک دختر شهید نشریه حضور قُدقُدای ِ یه جوون ِ پیر سیب سبز آقاشیر عشق در کائنات BABAK 1992 ستاره .: شهر عشق :. سایت مشاوره فوق تخصصی دکتر مسعود صدرالدینی جاده مه گرفته منطقه آزاد ابـــــــــــرار ..king srk khan....دنیای هند.... شاهرخ خان اصل 110، اصل ولایت فقیه (ولایت نیوز) قافیه باران یامهدی دل نوشته سعادت نامه عشق الهی: نگاه به دین با عینک محبت، اخلاق، عرفان، وحدت مسلمین همای سعادت محمد قدرتی MOHAMMAD GHODRATI جغرافیای سیاست یک قدم تا ظهور بی نام نامه ای در راه عشق خاکم سوادکوه گروه اینترنتی جرقه داتکو نهِ/ دی/ هشتاد و هشت خورشید آل یاسین مکاشفه مسیح تنهاترین عاشق سکوت فریاد من است پاتوق دخترها وپسرها 4All مثلث یک ضلعی asheghe tanha سرود عرش یه عالمه عشق و عاشقی کیمیا طلبه های ونوسی لپ تاپ یه دخترشاد دانلود و نقد کتاب عشق گمشده چشم انتظار نبض شاهتور تاریخ را به یاد اوریم عدالت جویان نسل بیدار Sense Of Tune هستی مامان اللهم عجل لولیک الفرج خطِ مقدم ساکت *ایستگـــــــــــــــــــــــــــاه انـــــــــــــــــــــرژی* از صدای سکوت دلم خسته ام از فرش تا عرش در پناه آسمون راه آهن عشق عزیز دل بهار صداقت** درهم برهم فقط خدا در جستجوی حکمت شاد بودن و شاد زیستن عشقولانه روان شناسی کودک عشقی قاطی پاطی آنچه از دل برآید دست نوشته های من عشق و دوستی سیر بی سلوک صوفی موجودات زنده آسمان سرخ برای خودم جوانان بیجار ..::منتظر بیداری::.. ایستگاه دلتنگی داستان زندگی من معرفی برترین وبلاگ های پارسی بلاگ دهاتی شیطون آسمون عشق تنها شدم کشکول درود بــــر پادشاهـــــم کـــوروش بــــزرگ نگارین خاطرات من فریاد بی صدا عشق است و زندگی ஜ♥*•.ღ☆دنیاوتقلب بچگی قشنگتره نه؟ஜ .................. تنها یک رویا یکتا بمب خنده تنها .:صدای دیدار:. آهای یه نفر تو این جزیره تنهاست صدفی برای مروارید مطالب متفرقه سرزمین همیشه آبادمکران شرکت نمین فیلتر وفا مکران وطن من صداقت داستان های زیبا وخواندنی عشق صورتی دوست داشتنی میترایسم سلام خوش اومدین عشق طلاست شکست خورده عمومی پرواز // fly سایه زبان و ادب فارسی آخرین منجی تنهایی دلنوشته های من دریای غم ساحل ندارد هتل عاشقانه ها دختری به سوی آسمان رز سیاه دلتنگیهام سرما نسیم امام حسین تنها ترین درددل مکتوب عصر جدید سایه دوست تو لحظه های دلتنگی... نیلوفرانه رها منطقه ازاد چابهار زیباترین غلط غولوت سمیرا خطوط شکسته ی یک ذهن جنجالی ترویج ازدواج موقت برای جلوگیری از گناه جوانان کلاهبردران، معرفی کلاهبرداران و شگردها و شماره تلفن شان دل تنگی های من در تمنای وصال منطقه ممنوعه! ☆★☆ عشق شیطونک☆★☆ تنها و خسته تبسم سایت مشاوره پرستاری ژاله رحیمی سامانه ثبت حساب خانوار زندگی سرشار از امید nasim اردبیل بهشتی پنهان قضنفر نرم افزار آموزشی درسی، دانشگاهی، کامپیوتر، فنی مهندسی،کودک گالری هنری نی نی مجتبی شادی(زمزمه های دلتنگی) تنهایی عشق بی انتها DoO3et Darem به کسی نگو دوستت دارم بچه سیخ پلاک عاشقی مناطق عملیاتی جبهه جنوب مسیحیت و ......
ابزار رایگان وب مسترها, هاست رایگان,یاس گیگ,ابزارهای وب

خدا

 

میخوام ازت اسمی نباشه رو لبام

میخوام ازت حسی نباشه تو شبام

داره شرمم میگیره  از این چشا

داره اشکم میگیره با این نگاه

نمیخواستم تو رو نادم ببینم

تو رو گریون توخیالم ببینم

اما این خدا چه بس مهربونه

درد هر ناکسی و خوب میدونه

وقتی هر شب منو گریون میدیدش

منو تنها توی ایوون میدیدش

وقتی که دیدش اسیر غم شدم

تو بدی ها مردم و بی کس شدم

منو تنها توی راه رها نکرد

دستم و گرفتو باز شیدام نکرد

اون خودش خوب میدونست من حیرونم

گدای عشق زمینی هستم و چه دیوونم


90/6/2::: 4:36 ع
نظر()
  
  
    1. صبر
    2.  
    3. صبر باید کرد در این منزلگه پیر خرابات
    4.  
    5. که در عاشقی و دوستی تنها گناه است
    6.  
    7. صداقت حرف بی ربطی است در این جمع
    8.  
    9. که انان خود غریب و بی پناهند
    10.  
    11. ولی کن من یه مجنونم در این بین
    12.  
    13. یه مجنون و یه سر گشته در این حین
    14.  
    15. چه میشد تو در این میخانه با ما یار بودی
    16.  
    17. شریک غمزه و هر یک ناز بودی
    18.  
    19. چرا اینگونه بار خود ببستی؟
    20.  
    21. چرا با نارفیقان عهد بستی؟
    22.  
    23. سبوی جام و بخشیدی به یاران
    24.  
    25. خود اینگونه خراب و زار گشتی
    26.  
    27. شراب ناب و جام زرین در بر توست
    28.  
    29. هوای کوی یاران در سر توست
    30.  
    31. چرا پیمانه پیمانه سبوی عشق خوردی؟
    32.  
    33. که اینگونه پریشان حال و دردمندی؟
    34.  
    35. تو از رسم و رسوم عشق چه میدانی؟
    36.  
    37. فقط میخانه و جام شراب و می پرستی؟
    38.  
    39. بیا یکدم نظر بر حال ما کن
    40.  
    41. که ما اینگونه عاشق پیشه هستیم
    42.  
    43. ولی کن عاشقی مستی نمیخواد
    44.  
    45. می و جام شراب و لهو نمیخواد
    46.  
    47. سبب شد تا بگویم حال رندان
    48.  
    49. بگویم این چنین بود درد هجران
    50.  
    51. بیا درسی بگیر از حال و روزم
    52.  
    53. که منهم مثل تو روزی نبودم
    54.  
    55.  
    56.  

  
  
دارم از تو مینویسم

تو که هر شب توی خوابم

یه تبسمی رو لبهام

تو که میفهمی هنوزم

یکی هست این ور دنیا

یه نفر منتظر تو

یکی که بی کس و تنهاس

اون فقط خدا رو داره

با یه قلبه تیکه پاره

منتظر تو پشت شیشه

آخ چه سرده شب تیره

یه نفر گفته تو راهی

میگه بر میگردی امشب

بازم امشبم سحر شد

بازم صبرم بی ثمر شد

دل خوشم تا تو بیایی

سر رو شونه هام بزاری

تا دم صبح بی قراری

امشبم چشم انتظاری

قفسی دارم تو خونه

با یه بلبله دیوونه

اونم عاشقه بیچاره

دنباله یه راه چاره

نظر چشمای سیاهت

واسه صورت چو ماهت

اگه هر شبی بیایی

میشه بلبلم فراری

 


90/6/2::: 4:36 ع
نظر()
  
  

آی قصه


 


آی قصه قصه قصه


نون و پنیر و پسته


اگر همین قصه گومون


میفهمیدش روی زمین


نون دیگه نیست


 پنیر و پسته دیگه نیست


هیچ موقع قصه نمیگفت


راز نهفته نمیگفت


قصه شو با حرف دیگه شروع میکرد


راستی به آخر میرسید


ختم کلام قصمون


 چطور باید تموم میشد؟


قصه ما به سر رسید


کلاغه به خونش نرسید


قصه تموم شد اینجوری


حرفا حروم شد اینجوری


وقتی که قصه نداریم


نون نداریم پنیرو پسته نداریم


چطور باید قصه ما تموم بشه


یعنی باید کلاغه تو راه بمونه؟


اینجور باشه کلاغه تو قصه ما


رو بوم که هیچ به آسمونم نمیره


نمیپره به آسمون


نمیشینه رو بوممون


آخه دیگه قصه گومون


 قصه نداره که بگه


راز نهفته نداره که بگه


خلاصه که یه جورایی بی رحمیه


وقتی کار قصه گومون بی شرمیه


بزار راوی قصه بگه


حرفای پر غصه بگه


دلش پره از این و اون


بزار خالی کنه غمو


باشه بگو قصه بگو


از این سیه روز بگو


اگر که نونی نداریم تو سفرمون


اگر پنیر و پسته نداریم


عیب نداره دل که داریم


آویزه گوش میکنیم حرفاتو ما


آخر قصه هم دیگه مهم نیست


پنیر وپسته هم دیگه مهم نیست



  
  

پسر فقیری که از راه فروش خرت و پرت در محلات خرج تحصیل خود را بدست میآورد یک روز به شدت دچار تنگدستی شد،او فقط یک سکه نا قابل در جیب داشت.

در حالی که گرسنگی سخت به او فشار میاورد تصمیم گرفت از خانه بعدی تقاضای غذا کند،با این حال وقتی دختر جوانی در را برویش گشود دستپاچه شد و به جای غذا یک لیوان آب خواست. ادامه مطلب...

90/4/29::: 6:35 ع
نظر()
  
  

معمای انیشتین

مسئله ای را انیشتن در قرن 19 مطرح کرد و گفته 98% مردم دنیا قادر به حل آن نیستند

شما ببینید جزء چند درصد مردم دنیا هستید؟!

ادامه مطلب...

  
  

روزی رسول خدا (صل الله علیه و آله) نشسته بود، عزراییل به زیارت آن حضرت آمد. پیامبر(صل الله علیه و آله) از او پرسید: ای برادر! چندین هزار سال است که تو مأمور قبض روح انسان ها هستی، آیا در هنگام جان کندن آنها دلت برای کسی سوخته است؟

عزارییل گفت در این مدت دلم برای دو نفر سوخت:...

ادامه مطلب...

  
  

داستانک پیامکی لیلی و مجنون

پیامک زد شبی لیلی به مجنون 

که هر وقت آمدی از خانه بیرون

 

بیاور مدرک تحصیلی ات را

گواهی نامه ی پی اچ دی ات را

 

پدر باید ببیند دکترایت

زمانه بد شده جانم فدایت

 

دعا کن ...

دعا کن مدرکت جعلی نباشد

زدانشگاه هاوایی نباشد

 

وگرنه وای بر احوالت ای مرد

که بابایم بگیرد حالت ای مرد

 

چو مجنون این پیامک خواند وارفت

به سوی دشت و صحرا کله پا رفت

 

اس ام اس زد ز آنجا سوی لیلی

که می خواهم تورا قد تریلی

 

دلم در دام عشقت بی قرار است

ولیکن مدرکم بی اعتبار است

 

شده از فاکسفورد این دکترا فاکس

مقصر است در این ماجرا فاکس

 

چه سنگین است بار این جدایی

امان از دست این مدرک گرایی


  
  

شب عروسیه، آخره شبه ، خیلی سر و صدا هست. میگن عروس رفته تو اتاق لباسهاشو عوض کنه هر چی منتظر شدن برنگشته، در را هم قفل کرده. داماد سروسیمه پشت در راه میره داره از نگرانی و ناراحتی دیوونه می شه. مامان بابای دختره پشت در داد میزنند: مریم ، دخترم ، در را باز کن. مریم جان سالمی ؟؟؟ آخرش داماد طاقت نمیاره با هر مصیبتی شده در رو می شکنه میرند تو. مریم ناز مامان بابا مثل یه عروسک زیبا کف اتاق خوابیده. لباس قشنگ عروسیش با خون یکی شده ، ولی رو لباش لبخنده! همه مات و مبهوت دارند به این صحنه نگاه می کنند. کنار دست مریم یه کاغذ هست، یه کاغذی که با خون یکی شده. بابای مریم میره جلو هنوزم چیزی را که میبینه باور نمی کنه، با دستایی لرزان کاغذ را بر میداره، بازش می کنه و می خونه :

 

 

سلام عزیزم. دارم برات نامه می نویسم. آخرین نامه ی زندگیمو. آخه اینجا آخر خط زندگیمه. کاش منو تو لباس عروسی می دیدی. مگه نه اینکه همیشه آرزوت همین بود؟! علی جان دارم میرم. دارم میرم که بدونی تا آخرش رو حرفام ایستادم. می بینی علی بازم تونستم باهات حرف بزنم.

 


 دیدی بهت گفتم باز هم با هم حرف می زنیم. ولی کاش منم حرفای تو را می شنیدم. دارم میرم چون قسم خوردم ، تو هم خوردی، یادته؟! گفتم یا تو یا مرگ، تو هم گفتی ، یادته؟! علی تو اینجا نیستی، من تو لباس عروسم ولی تو کجایی؟! داماد قلبم تویی، چرا کنارم نمیای؟! کاش بودی می دیدی مریمت چطوری داره لباس عروسیشو با خون رگش رنگ می کنه. کاش بودی و می دیدی مریمت تا آخرش رو حرفاش موند. علی مریمت داره میره که بهت ثابت کنه دوستت داشت. حالا که چشمام دارند سیاهی میرند، حالا که همه بدنم داره می لرزه ، همه زندگیم مثل یه سریال از جلوی چشمام میگذره. روزی که نگاهم تو نگاهت گره خورد، یادته؟! روزی که دلامون لرزید، یادته؟! روزای خوب عاشقیمون، یادته؟! نقشه های آیندمون، یادته؟! علی من یادمه، یادمه چطور بزرگترهامون، همونهایی که همه زندگیشون بودیم پا روی قلب هردومون گذاشتند. یادمه روزی که بابات از خونه پرتت کرد بیرون که اگه دوستش داری تنها برو سراغش.

 

یادمه روزی که بابام خوابوند زیر گوشت که دیگه حق نداری اسمشو بیاری. یادته اون روز چقدر گریه کردم، تو اشکامو پاک کردی و گفتی گریه می کنی چشمات قشنگتر می شه! می گفتی که من بخندم. علی حالا بیا ببین چشمام به اندازه کافی قشنگ شده یا بازم گریه کنم. هنوز یادمه روزی که بابات فرستادت شهر غریب که چشمات تو چشمای من نیافته ولی نمی دونست عشق تو ، تو قلب منه نه تو چشمام. روزی که بابام ما را از شهر و دیار آواره کرد چون من دل به عشقی داده بودم که دستاش خالی بود که واسه آینده ام پول نداشت ولی نمی دونست آرزوهای من تو نگاه تو بود نه تو دستات. دارم به قولم عمل می کنم. هنوزم رو حرفم هستم یا تو یا مرگ. پامو از این اتاق بزارم بیرون دیگه مال تو نیستم دیگه تو را ندارم. نمی تونم ببینم بجای دستای گرم تو ، دستای یخ زده ی غریبه ایی تو دستام باشه. همین جا تمومش می کنم. واسه مردن دیگه از بابام اجازه نمی خوام. وای علی کاش بودی می دیدی رنگ قرمز خون با رنگ سفید لباس عروس چقدر بهم میان! عزیزم دیگه نای نوشتن ندارم. دلم برات خیلی تنگ شده. می خوام ببینمت. دستم می لرزه. طرح چشمات پیشه رومه. دستمو بگیر. منم باهات میام ….

 

پدر مریم نامه تو دستشه ، کمرش شکست ، بالای سر جنازه ی دختر قشنگش ایستاده و گریه می کنه. سرشو بر گردوند که به جمعیت بهت زده و داغدار پشت سرش بگه چه خاکی تو سرش شده که توی چهار چوب در یه قامت آشنا می بینه. آره پدر علی بود، اونم یه نامه تو دستشه، چشماش قرمزه، صورتش با اشک یکی شده بود. نگاه دو تا پدر تو هم گره خورد نگاهی که خیلی حرفها توش بود. هر دو سکوت کردند و بهم نگاه کردند سکوتی که فریاد دردهاشون بود. پدر علی هم اومده بود نامه ی پسرشو برسونه بدست مریم اومده بود که بگه پسرش به قولش عمل کرده ولی دیر رسیده بود. حالا همه چیز تمام شده بود و کتاب عشق علی و مریم بسته شده. حالا دیگه دو تا قلب نادم و پشیمون دو پدر مونده و اشکای سرد دو مادر و یه دل داغ دیده از یه داماد نگون بخت! مابقی هر چی مونده گذر زمانه و آینده و باز هم اشتباهاتی که فرصتی واسه جبران پیدا نمی کنند…


  
  
از ویکی‌پدیا، دانشنامه? آزاد










ابررایانه? کلمبیا در مرکز تحقیقات آمِس، ناسا.

رایانه یا کامپیوتر ماشینی است که از آن برای پردازش اطلاعات استفاده می‌شود.



90/4/20::: 3:48 ع
نظر()
  
  
   1   2   3   4   5   >>   >